دو نگاه به نمایش «مرگ و پنگوئن» به کارگردانی پیام دهکردی

17 مهر 1397
«مرگ و پنگوئن» «مرگ و پنگوئن»

جابه‌جایی‌های نابجا

نمایش «مرگ و پنگوئن» بازخوانی محمد چرمشیر از رمانی به همین نام به نویسندگی آندری کورکف اوکراینی است که به کارگردانی پیام دهکردی در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر شهر به اجرا درآمده است.

 این نمایش که سومین اثر پیام دهکردی به‌عنوان کارگردان است به‌خوبی منعکس‌کننده شرایط اوکراین پس از جدایی از شوروی است. کورکف هنرش را محصول و مدیون همان دوره سیاسی و اجتماعی اوکراین می‌داند و این رمان را با شناخت و وقوف کامل به شرایط آن دوران نگاشته است. بازخوانی محمد چرمشیر از اثر مشهور کورکف تفاوت‌های آشکاری با متن اصلی دارد اما ستون و بن‌مایه اصلی داستان و همچنین شخصیت‌ها از درون‌متن اصلی بیرون آمده‌اند. حتی باوجود کم کردن تعداد کاراکترها و ترکیب کردن شخصیت سونیا و نینا در یک کاراکتر و تغییر بنیادین در کاراکتر پلیس و... می‌بینیم که نمایش همچنان بر همان پی و ستونی استوار است که کورکف بنا گذاشته است.

می‌توان گفت مرگ و پنگوئن متنی معنا باخته، ولی دل‌چسب است. نمایش قصه نویسنده‌ای به‌نام «ویکتور» است که با پنگوئن خود به‌نام میشا زندگی می‌کند. او سرپرستی و مراقبت از پنگوئنش را از وقتی آغاز کرد که باغ‌وحش شهر کی‌یف از عهده تأمین غذای حیواناتش برنیامد و از مردم خواست که سرپرستی هر حیوانی را که مایل هستند به گردن بگیرند. ویکتور نویسنده ناموفقی است که تلاش می‌کند  داستان‌های کوتاهش را در روزنامه به چاپ برساند اما موفق نمی‌شود. درنهایت از طرف روزنامه‌ای مطرح به‌عنوان همکار پذیرفته می‌شود اما نه برای نوشتن داستان. در حقیقت سردبیر روزنامه متوجه نبوغ ویکتور در مختصر و موجزنویسی شده است و از ویکتور می‌خواهد تا آگهی‌های ترحیمی بنویسد که تاکنون هیچ‌کس به این شیوه در رسای مرگ کسی ننوشته است. یادبود نامه‌هایی درخور که هر خواننده‌ای را متأثر کند، اما مسئله اینجاست که او باید آگهی ترحیم کسانی را بنویسد که هنوز در قید حیات هستند؛ نوع به کار گرفتن هنرش در راه مرگ. ویکتور پس از پذیرفتن این شغل درگیر مسائل عجیب و مرموزی می‌شود و هرگونه تلاشش برای یافتن سرنخ ماجرا و علت اتفاقات از سمت رئیسش خفه می‌شود. رئیس تأکید دارد که او فقط وقتی واقعیت را خواهد فهمید که روز مرگش فرارسیده باشد.

خانه ویکتور محل رفت‌وآمد معدود آدم‌هایی می‌شود که خیلی حساب‌شده برای سفارش آگهی ترحیم به منزل او می‌آیند. یکی از آن‌ها میشا است که هم‌اسم پنگوئن است. میشای غیر پنگوئن رفاقتی با ویکتور پیدا می‌کند و در ادامه یک روز دخترش را با خود به منزل او می‌آورد و از او می‌خواهد که مثل چشمش از سونیا مراقبت کند. سونیا سعی می‌کند تا با ویکتور رابطه‌ای عاشقانه را بنا سازد اما ویکتور در پی‌ریزی رابطه دچار مشکل است. دراین‌بین میشای پنگوئن به سونیا حسودی می‌کند و دچار افسردگی می‌شود. با پیگیری‌های سونیا متوجه می‌شویم که میشا مشکل قلبی دارد وزندگی کردن در این آب‌وهوا برای او مناسب نیست و احتیاج به پیوند قلب (قلب کودکی سه یا چهارساله) دارد. همین مسئله باعث کاشته شدن بذری در ذهن ویکتور می‌شود؛ فرستادن میشا به قطب جنوب و نجاتش؛ اما ویکتور به خاطر کشتارها و مرگ‌های عجیب دور و برش و سنگینی سایه ترس از مرگ، دچار فروپاشی روانی می‌شود.
مرگ و پنگوئن روایت آدم‌هایی است که در جای نادرستی قرارگرفته‌اند؛ آدم‌هایی که فرسنگ‌ها از جایی که باید باشند دور هستند و همین دوری و نابجایی است که درنهایت آن‌ها را به کشتن می‌دهد. کف صحنه نمایش (همان خانه ویکتور) با شن پوشانده شده است؛ نوعی این‌همانی؛ پنگوئن همان ویکتور است. نویسنده‌ای که به‌جای نوشتن داستان پریان، یادبود نامه‌های مرگ می‌نویسد هم گویی در جای خودش نایستاده. چه‌بسا که خانه‌اش مانند سرزمین پنگوئن از شن پوشانده شده و درصحنه نمایش چیزی جز یخچال (نماد سرما) دیده نمی‌شود و در یخچال هم چیزی جز ماهی و آب وجود ندارد. تمام شخصیت‌های نمایش در همین این‌همانی به نقطه تلاقی می‌رسند.

میشای غیر پنگوئن هم همان پنگوئن است و ما این را از نشانه‌ها می‌یابیم و از تلویحات؛ وقتی میشای غیر پنگوئن علاقه شدیدش را به ماهی نشان می‌دهد و با ولع ماهی ویکتور را می‌خورد و در مورد انواع ماهی و تیغ‌هایشان صحبت می‌کند، وقتی‌که در انتهای نمایش از زبان سونیا می‌شنویم که آن‌ها سرزمین و جای اصلی خودشان را رها کرده‌اند و به اینجا آمده‌اند (مثل پنگوئن) و... همه نشانه‌ها شاهدی بر این حقیقت است که انسان‌های این نمایش سر جای خودشان نیستند و همین امر است که باعث از بین رفتنشان می‌شود، چه مانند میشا پدر سونیا به دست دیگران کشته شوند و چه مانند ویکتور دچار فروپاشی روانی شوند و هویتشان را فراموش کنند.

از طرفی دیگر نام پنگوئن میشا است. میشا همان نامی است که در شوروی روی توله خرس‌ها می‌گذارند و می‌دانیم که خرس نماد شوروی است. بدین ترتیب مرگ و پنگوئن می‌تواند روایت مردم شوروی باشد. روایت مردم اوکراین پس از جدایی از شوروی که درگیر شورش‌های داخلی و ناامنی‌های اجتماعی شده بود. زندگی خصوصی مردم بشدت زیر نظر بود و چنانکه در نمایش دیدیم حضور دائمی مأمور پلیس بالای خانه ویکتور نشان از همین امر داشت. نمایش مرگ و پنگوئن روایت مردمی است که چونان پنگوئن‌ها هویتشان در اجتماع معنا می‌یابد اما در ارتباط برقرار کردن با یکدیگر بشدت ناتوان و درنتیجه تنها هستند. در حقیقت داستان سعی دارد ارائه‌دهنده مدل کوچکی از جامعه و بازتاب‌دهنده عمیق‌ترین تناقضات فردی و اجتماعی باشد.

طراحی صحنه به‌خوبی توانسته مخاطب را به‌منظور نمایش نزدیک کند. هرچند لزوم وجود دودساز در شرایطی که فضا به‌خودی‌خود خفقان را با موفقیت منعکس می‌کند غیرقابل درک است خصوصاً با توجه به کوچکی سالن چهارسو و فاصله بسیار کم صحنه از مخاطب. طراحی پنگوئن و ظاهر شدن‌های گاه‌وبیگاهش بر صحنه با آن طراحی و راه رفتن دقیق بسیار عالی و مناسب حال و هوای این نمایش است.

اما باوجوداینکه میزانسن‌ها بسیار دقیق‌اند، بازی‌ها گاهی حس و هماهنگی لازم را ندارند و مخاطب دستاویزی جز گوش کردن به کلمات ندارد تا قصه را دریابد که حتی همان نیز در بعضی بازیگران آن‌طور که بایدوشاید شنیده نمی‌شود البته این نکته را هم نمی‌توان فراموش کرد که برای مخاطبی که رمان را نخوانده است گاهی متصل کردن اتفاقات داستان و شکل‌گیری روابط بشدت دشوار می‌نماید، چراکه روابط در رمان کورکف آرام‌آرام و بی تعجیل شکل می‌گیرند و منطق داستان به خاطر تعدد اتفاقات و زمانی که در داستان طی می‌شود، معقول‌تر است. هرچند چرمشیر این اثر را تنها بازخوانی این رمان می‌داند اما این نکته تغییری درنتیجه ایجاد نمی‌کند. بی‌تردید این امکان بود که با طولانی‌تر کردن زمان نمایش پازل اتفاقات را چینش بهتری داد.

نغمه قدیمی/ منتقد تئاتر/ایران

 

مرگ روشنفکران و ظهور سلبریتی‌ها

 این روزها نمایش «مرگ و پنگوئن» به نویسندگی محمد چرمشیر و کارگردانی پیام دهکردی، اقتباسی از داستانی با همین نام از «آندری کورکف» اوکراینی در مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفته است. رمان کورکف به‌خوبی فضای خفقان‌آور جامعه اوکراین پس از جدایی از شوروی کمونیستی را نشان می‌دهد.

 روشنفکران و تبهکاران

اگر بخواهیم «مرگ و پنگوئن» را نشانه‌شناسی کنیم باید به‌طور مشخص به نشانه‌های اجتماعی و سیاسی‌اش اشاره شود. نویسنده تلاش می‌کند دوگانه: روشنفکر (نویسنده تنهای مردم‌گریز) و تبهکار سیاسی (انسان‌های قدرت‌طلب و صاحبان رسانه) را در یک دسته جای‌داده و آن‌ها را در برابر «مردم عادی» و «مفاهیم آرمانی زندگی» قرار دهد. مفاهیمی مانند فروپاشی خانواده در حکومت‌های «استبدادی» (توتالی‌تر)؛ تغییر روند کارکرد روشنفکری در جامعه و درنهایت تبدیل نویسنده‌ای روشنفکر به «فرشته مرگ» دیگران؛ بن‌مایه‌های اصلی نمایش «مرگ و پنگوئن» را شکل می‌دهند. در ابتدا باید به شخصیت نویسنده که ویکتور نام دارد، بپردازیم. او مردی تنها و عجیب است و در خانه‌ای کوچک و به‌دوراز دیگران زندگی می‌کند. در همان ابتدا سردبیر روزنامه‌ای پر خواننده سراغش می‌رود. روزنامه‌نگار از نویسنده درخواست می‌کند که برای افراد ساده و غیر مشهوری که هنوز نمرده‌اند «سوگنامه» یا آگهی ترحیم بنویسد. نویسنده متوجه منظور او نمی‌شود.

بنابراین روزنامه‌نگار از واژه «یادبود نامه» استفاده می‌کند. آن‌ها باهم قرار می‌گذارند و این ماجرا به‌جاهای باریک می‌انجامد. نویسنده، از تنهایی و بی‌کسی خود به باغ‌وحش می‌رود و پنگوئنی به خانه می‌آورد تا با او زندگی کند. در اینجا شاهد فضایی «اگزوتیک و گروتسک» (عجیب‌وغریب) هستیم. نویسنده حاضر نیست تنهایی خودش را با ازدواج پر کند و از آدم‌ها فراری است. اسم پنگوئن خودش را هم «میشا» می‌گذارد. با این تفاسیر باید به پدیده روزنامه‌نگاری در جهان داستانی «آندری کورکف» توجه کنیم. روزنامه‌نگاری به‌غلط یا درست در کنار روشنفکری قرار می‌گیرد. در این داستان شاهد زندگی نویسنده روشنفکری هستیم که آرزوی نوشتن رمان داشته ولی حالا به فرشته مرگ دیگران در روزنامه تبدیل‌شده است.

او با یادبود نامه‌هایی که می‌نویسد، مرگ افراد را رقم می‌زند. ویکتور به فردی به نام «میشا»-که هم‌اسم پنگوئنش است- می‌گوید بهترین یادبودی که تا حالا نوشته مربوط به شاعر معروف حزب است. میشا هم به او قول می‌دهد تا یادبودهایش حتماً منتشر شوند.

پس‌ازآن آگهی است که شاعر حزب از طبقه ششم ساختمانی به پایین پرتاب می‌شود و جان می‌بازد. «مرگ و پنگوئن» دست روی تغییر کارکرد روشنفکری، روزنامه‌نگاری و نویسندگی در جامعه‌ای استبدادزده می‌گذارد.

تبارشناسی روشنفکران

مگر نویسندگان روشنفکر چه کسانی بودند که تا این میزان در داستان اهمیت یافتند؟ در ابتدا بد نیست از واژه روشنفکر تعریفی به دست دهیم. آن‌ها در دوران مشروطه در ایران با عنوان «منورالفکر» شناخته می‌شدند و بعدها در عصر پهلوی به نام روشنفکر معروف شدند. جلال آل‌احمد هم کتابی با عنوان «در خدمت و خیانت روشنفکران» منتشر کرده است.

بابک احمدی در سال ۱۳۸۴ کتاب «کار روشنفکری» را منتشر کرد. احمدی در ابتدای این کتاب می‌گوید که پرسش اصلی رساله چنین است: «کجا کار فکری افراد تبدیل به کار روشنفکری می‌شود؟» گروهی دیگر روشنفکرها را «تجدد پرست» می‌دانند؛ یعنی کسانی که مدرنیته را نقد کرده‌اند و از دایره این تعریف خارج می‌شوند. این واژه با مفاهیم «روشنگر» و «منتقد» نیز عجین شده است. منورالفکران مشروطه با این پرسش مواجه بودند: «چرا غرب پیشرفت کرده و ما عقب‌مانده‌ایم؟» بنابراین آن‌ها رویه‌ای «غرب‌گرایانه» پیش گرفتند؛ مانند اغلب روشنفکران اوکراینی در سال‌های پایانی حکومت شوروی.

اما محمدعلی فروغی و احمد کسروی اندیشه‌های «غرب‌ستیزانه» را با تفکرات ملی‌گرایانه بومی پیوند زدند که این روند درنهایت به اندیشه نقد «غرب‌زدگی» احمد فردید و آل‌احمد رسید. همچنین جریان «روشنفکری دینی» هم در ادامه سر برآورد. «روشنفکری مارکسیستی» را هم می‌توان به این جریان افزود. «آنتونیو گرامشی» در مقاله «مردم و روشنفکران مدرن در کشورهای مختلف» می‌نویسد: «تمدن‌های هندوستان و چین در مقابل ورود به تمدن غربی مقاومت می‌کنند که به هر جهت بالاخره غلبه خواهد کرد.

آیا این تمدن‌ها می‌توانند به‌یک‌باره بر سنت‌های عمیق خود بشورند و به ورطه خرافه تنزل یابند؟ آیا این اتفاق نمی‌تواند به تسریع جدایی خلق و روشنفکر منتهی شده و ظهور «روشنفکران جدیدی» از میان «توده» را موجب شود که در فضای ماتریالیسم تاریخی شکل‌گرفته‌اند؟» با اینکه واژه «روشنفکر» فربه و کش‌دار به نظر می‌رسد ولی شاید همه بر سر این تعریف تفاهم کنیم که روشنفکران افرادی هستند که از طریق کار فکری و نوشتن بر افکار و اندیشه‌های مردم تأثیر می‌گذارند و پاسخ‌ها و راهکارهای متفاوتی را دررسیدن به جامعه آرمانی مدنظر خود پیشنهاد می‌دهند. با توجه به اینکه این روزها روشنفکران دیگر تأثیری در جامعه پست‌مدرن تکنولوژی زده معاصر ندارند شاید پیام آندری کورکف مرگ روشنفکری باشد. در این زمینه بد نیست به همین فضای پیرامونی در جامعه‌ای کوچک همچون تئاتر نظر کنیم.

این روزها «سلبریتی‌ها» جای افراد اهل اندیشه را گرفته‌اند و جای نویسنده روشنفکر را سلبریتی‌هایی گرفته‌اند که در تمام شئون نمایش دخالت می‌کنند. شاید کارگردان «مرگ و پنگوئن» هم باید در اجرا و دراماتورژی این نمایش از سلبریتی‌ها استفاده می‌کرد؛ اما پیام دهکردی تصمیم گرفت برخلاف جریان رایج گام بردارد.

سید حسین رسولی/اعتماد

مرگ و پنگوئن

نویسنده: محمد چرم‌ شیر. کارگردان: پیام دهکردی. بازیگران: مهران امام‌بخش، عباس جمالی، محمدحسین زیکساری، محمد شهبازطهرانی، فرید قبادی، عارفه لک، امین موحدی‌پور، باران وقارکاشانی+