نگاهی به نمایش «کلاغ» کار سمانه زندی نژاد

20 دی 1395
«کلاغ» «کلاغ»

نمایشنامه‌ای روانکاوانه و جسورانه با رویکردی اروتیک و موضوعی حساسیت‌برانگیز

آزاده فخری، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران

نمایشنامه‌ای که با عنوان «پرنده سیاه» توسط انتشارات Faber&Faber منتشرشده است به گفته مترجم ایرانیش می‌تواند معانی چون طرقه، سهره یا توکاست را بدهد؛ ولی برای جامعه ایرانی سیاه بودن یک پرنده مترادف با کلاغ است. کلاغی که پیام‌آور نحسی و بدبختی است و اکنون قرار است استعاره‌ای باشد از وضعیت دراماتیک میان یک دختر و مردی میان‌سال. این پرنده سیاه البته که در کشور مبدأ معادل کلاغ نیست، بلکه در آن نمایشنامه و آن فرهنگ پرنده ایست که بعد از مرگ چشم آدم گناهکار را درمی‌آورد. به این دلیل است که یونّا در بخشی از دیالوگش خطاب به رِی می‌گوید: «دلم می‌خواد چشاتو مثل کلاغ دربیارم و زیرِ پام له‌ش کنم».

در اصلِ نمایشنامه مکان داستان، آفیس یا دفتر است، ولی در نمایش کلاغ مکان به سرویس بهداشتی تغییریافته است. در متن هروئر مکان نمایش اتاقی است با میزهای کوتاه و چند صندلی و البته سطلی مملو از زباله؛ اما مکان نمایش زندی نژاد توالت اداره محل کار شخصیت مرد نمایش است.هم‌چنین در فرهنگ مبدأ «دور ریختن غذا» معادل کنار گذاشتن دوستی و پایان دادن به رابطه است ولی در ایران‌دوستی‌ها، مانند دستمالِ استفاده‌شده دور ریخته می‌شوند و مثل دستمال‌کاغذی از کسی استفاده می‌شود و بعد دور انداخته می‌شود. به همین دلیل خانم زندی نژاد اِلِمان دستمال‌کاغذی را به‌عنوان جایگزین انتخاب کرده است.

دیوید هروئر، نمایشنامه‌نویس اسکاتلندی در سال 2005 نمایشنامه «کلاغ» را با الهام از یکی از متجاوزان جنسی به نام توبی استادبیکر خلق کرده است. استادبیکر، عضو سابق نیروی دریایی آمریکا در سال 2003 دختری 12 ساله انگلیسی را پس از دوستی اینترنتی، می‌رباید و درنهایت به چهار سال و نیم حبس محکوم می‌شود.شوآن پنینگتون که به دوست اینترنتی خود گفته بود 17 ساله است در 12 جولای 2003 خانه را با ادعای رفتن به خرید ترک می‌کند؛ اما با استادبیکر به پاریس می‌رود و برای دو روز با وی در یک هتل اقامت می‌جوید. سپس به استراسبورگ می‌روند و برای پنج روز در یک هتل اتراق می‌کنند؛ اما درنهایت این عضو سابق ارتش آمریکا در فرانکفورت شناسایی و دستگیر می‌شود.

داستان اما در اینجا به پایان نمی‌رسد. استادبیکر پس طی محکومیت خود به کشورش عودت داده می‌شود تا به‌حکم دادگاه فدرال به مدت 11 سال و چهار ماه بابت همان جرم سابق، یعنی عبور دادن یک کودک از مرزهای بین‌المللی به نیت مسائل جنسی به زندان بازگردد. او هم‌زمان بابت داشتن تصاویر پورنو گرافیک از کودک به هفت سال و 11 ماه زندان محکوم شد. این رویداد منجر به تصویب قانون مقابله با «child grooming»  یا دوست شدن یا ایجاد ارتباطی عاطفی با یک کودک به‌قصد سوءاستفاده از کودک از طریق اینترنت شد. داستان استادبیکر و پنینگتون به یک رسوایی در فضای رسانه‌ای آن زمان بدل شد. دوستی یک دختر 12 ساله و مردی 32 ساله از طریق یک سایت اینترنتی صورت گرفته بود و این به هر نحوی زنگ هشداری برای جامعه آن زمان به‌حساب می‌آمد. زنگ هشداری که هرروز صدایش بلندتر می‌شود و جامعه بشری نتوانسته است به نحو مطلوب با آن مبارزه کند.

دیوید هروئر در مقام نمایشنامه‌نویس از همان ابتدای فعالیت حرفه‌ای خود به پیچیدگی روابط انسانی به‌واسطه موقعیت‌های واقعی سوق یافته است. این برای ما ایرانیان که هنرمندی مثل اصغر فرهادی را در میان خودداریم امر غریب و ناآشنایی نیست خوشبختانه. در اولین اثرش، «چاقوها» هروئر به خواسته‌های قلبی یک زن نسبت به زندگی می‌پردازد. در «حضور» به محل اقامت بیتل‌ها در ایندراکلوب هامبورگ سرک می‌کشد. او از «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» پیراندللو اقتباس می‌کند یا به سراغ «ایوانف» چخوف می‌رود. همه این آثار گشتی است در درونیات بشر، خواسته‌هایش و رابطه‌اش با دیگری.«کلاغ» نیز از این مسئله مجزا نیست. در «کلاغ» نیز یک رابطه میان دو انسان به تصویر کشیده می‌شود؛ اگرچه این رابطه منطقی نیست. دختری پس از یک تجربه ناموفق عشقی با مردی به‌مراتب بزرگ‌تر از خود، پس از 15 سال بازگشته تا عشقش را ترمیم کند. مردی که 15 سال پیش متجاوز جنسی معرفی‌شده اکنون مدعی است زندگی خوبی دارد، ازدواج‌کرده و تمایلی برای دوباره داشتن این دختر ندارد.

هروئر در اثر خود ابعاد به‌ظاهر ساده پرونده مذکور را دنبال نمی‌کند. آنچه دربند نخست نقل شد تصویری ساده و سطحی از یک رویداد فاجعه‌بار است. هروئر به دنبال پیچش، انگیزش و درنهایت یک کنش دراماتیک است. او داستان را از همان ابتدا «تعریف‌شده» فرض می‌کند و به سراغ یک آینده می‌رود. دختری 12 ساله که روزی به عشق مردی بزرگ‌تر از خود، با نقشه قبلی خانه را ترک می‌کند بی‌شک تمایلاتی نسبت به مرد داشته است. تمایلی که در نمایش «کلاغ» به یک عشق شکست‌خورده در توالت اداره بدل می‌شود. هروئر خطری به‌مراتب وحشتناک‌تر از یک رویداد را فرض می‌کند. او رابطه‌ای را نشان می‌دهد که حتی دادگاه نیز از پس آن برنمی‌آید. آنچه هروئر در نمایشنامه خود نشان می‌دهد وضعیتی است که می‌توان در جامعه امروزی تا حدودی لمسش کرد. در همین ایران خودمان شمایل متنوع از این روابط یافت می‌شود و این وضعیت خطرناک زمانی در گوش هر فرد آگاهی زنگ می‌زند که متوجه می‌شود در جامعه متأثر از فضای باز مجازی و حتی فضاهای اجتماعی شکل‌گرفته در سال‌های اخیر، رخدادهای این‌چنینی در حال شکل گرفتن است. تماشای نمایشی برآمده از متن هروئر در فضای کنونی ایران به نظر می‌رسد ضرورت دارد. کما اینکه نسخه ضعیف این داستان را می‌توان در فیلم «هیس دختران فریاد نمی‌زنند» یافت، با این تفاوت که در آنجا کارگردان به‌هیچ‌عنوان نگاهی به دوطرفه بودن ماجرا ندارد و همه‌چیز را در خطرناک بودن و مقصر بودن فرد متجاوز جستجو می‌کند، نه دخترِ مورد تجاوز.

سمانه زندی نژاد بعد از چند کار بر روی متن‌های ایرانی و ازجمله «نسبیت خاص»به سراغ این متن از هروئر رفته است. متنی که به همراه دو اثر «اگر» و «بازی یالتا» پیش‌ازاین توسط وحید رهبانی ترجمه‌شده است. او کارنامه موفقی در کارگردانی دارد و با نمایش «به مراسم مرگ داداش خوش‌آمدید» موفق به دریافت جایزه بهترین کارگردانی شده و زمانی دیگر بر اساس یک ماجرای تلخ و تکان‌دهنده در کشور، «عروسک‌های سکوت» را به صحنه برده است. مترجم نمایشنامه وحید رهبانی نیز خودش سابقه اجرای نمایش «اگر...» نوشته «نیک پِین» را در کارنامه دارد. ظاهراً تفاوت فرهنگی و ممیزی از دلایلی است که اجازه نمی‌دهد کارگردان هر چیزی را نشان دهد. در چنین شرایطی همه‌چیز بر گردن بازیگران نهاده می‌شود. اسماعیل کاشی باید نقش مردی پیرتر از خود را بازی کند و گلستانی جوان‌تر از نقش خود. سهیلا گلستانی درواقع هنرپیشه سینما است: فیلم‌های بوفالو و مهمان‌داریم، امروز و... برخی از فیلم‌های او در سینما هستند. گلستانی ولی بعد از نه سال و نقشی که در نمایش یرما داشته است به صحنه تئاتر بازگشته است. بازی مرتضی اسماعیل کاشی در فیلم «ارغوان» را در سینما دیده‌ایم و نمایش‌های «مکبث»، «ویتسک» و «اتاق ورونیکا» او را درخشان ساخت و برایش جوایزی همچون بازیگری اول جشنواره تئاتر فجر، مدالیوم آکادمی سمندریان، جایزه بازیگری جشن شب بازیگر خانه تئاتر به ارمغان آورده است. ولی بازی این دو در نمایش مثل آشی است که نخود و لوبیای آن پخته ولی جدا از هم مانده است. چه‌بسا ایراد از کارگردانی باشد که نتوانسته طوری از بازیگران بازی بگیرد که در آخر نمایشی یکدست و منسجم پیش روی تماشاگر به نمایش درآید. انصافاً متن هروئر با تمام جرح‌وتعدیل‌هایش متن خوبی است. کلاغ نمایشنامه‌ای روانکاوانه و جسورانه با رویکردی اروتیک و موضوعی حساسیت‌برانگیز است که تا امروز کم‌تر کارگردان ایرانی در حوزه تئاتر به چنین سوژه‌ای نزدیک شده. شاید در تئاتر و حتی سینمای جهان درباره چنین موضوعی آثار فراوانی تولیدشده باشد اما در کشور ما اجرای متنی با مضمون نمایشنامه کلاغ، آن را به اثری بکر و قابل‌توجه تبدیل می‌کند. ازقضا این نمایشنامه تا حدودی یادآور متن‌های مشهوری مثل «اولئانا»، «لولیتا» و «استخوان‌های دوست‌داشتنی» است که بر مبنای آن‌ها نمایش و فیلم‌های جذابی هم ساخته‌شده‌اند.

در کلاغ، «یونّا» دختر جوانی است که سال‌ها پیش در دوازده‌سالگی با یکی از دوستان پدرش فرار کرده و «رِی» به جرم رابطه با یک دختربچه، سه سال را در زندان گذرانده. یونّا پس از مدت‌ها جست‌وجو، اکنون موفق به یافتن رِی شده و به دیدار او آمده است. نمایشنامه از لحظه آغاز تا پایان غافلگیرکننده‌اش، سعی دارد اتمسفری از ترس و واهمه در دل مخاطب بنشاند. مرد سعی در پنهان کردن حضور دختر جوان را دارد و هر عبور و مروری و هر بار چرخش دستگیره در قرار است به این بارِ دلهره و ترس بیفزاید.

کشمکش با متن

زندی نژاد به گفته خودش در کارهای قبلی رویکردش، بسط ایده و کارِ کارگاهی بوده و به همین دلیل متن نمایش‌هایش ایرانی می‌شده است. ولی این بار تصمیم گرفته کشمکش موردنظرش در کشف متن باشد؛ همراه باتجربه جدید از نقطه صفر و پیش از شروع برای کشف متنی از پیش آماده. دلیل اینکه خانم زندی نژاد این متن را دوست داشته، پرداختن به مسائل مختلف و ازجمله «روابط انسانی» و «عشق» با داشتن پیچیدگی دنیای مدرن در آن است. به گفته او این عین زندگی واقعی ما است «که کاری انجام می‌دهیم ولی احساسمان چیز دیگر است» و توجه به تعارضی که ما در درون خودداریم. یونّا ازنظر زندی نژاد گذشته نگر-است و هنوز درگذشته‌اش مانده و به آن چنگ می‌زند. به‌زعم او متن لایه‌های مختلف دارد و پیچیدگی انسانی در این متن برای او جذاب بوده و جای کار داشته است؛ و اینکه تحول در درامِ مدرن لحظه‌ای هست و پایدار نیست، چراکه خود شخصیت‌ها در لحظه همدیگر را قضاوت می‌کنند ولی این قضاوت می‌شکند و هر بار برمی‌گردد؛ و قضاوت پایانی ازنظر زندی نژاد این است که هردو به‌نوعی حق داشتند.

درواقع نمایشنامه پایان را می‌سپارد به خود تماشاگر. ولی درنهایت مخاطب با دلسوزی برای دختر سالن را ترک می‌کند، چون او آن‌قدر عاشق است که حتی وقتی با آشفتگی و روان‌پریشی، به قصدی که نمی‌دانیم چیست با بتادین روی دیوار نامِ «RAY» را حک می‌کند، مخاطب می‌داند که مَرد نامش را به «پیتر» تغییر داده و کسی جز دختر، او را با نام سابقش نمی‌شناسد.

کلاغ

 نویسنده: دیوید هروئر. تهیه‌کننده: بابک قهرمانی. کارگردان: سمانه زندی نژاد. بازیگران: سهیلا گلستانی، مرتضی اسماعیل کاشی، پانیذ خزایی، پرستش پورمیرزا. مکان و زمان اجرا: تئاتر شهر، سالن چهارسو، ساعت ۱۸