نگاهی به فیلم «لونه زنبور» ساخته برزو نیک‌نژاد

29 فروردين 1397
فیلم «لونه زنبور» ساخته برزو نیک‌نژاد فیلم «لونه زنبور» ساخته برزو نیک‌نژاد

شوخی‌های لحظه‌ای و دیگر هیچ!

«سرقت» اگرچه یک امر ضد اخلاقی محسوب می‌شود اما به‌شدت پدیده‌ای دراماتیک و نمایشی است که ژانرهای مختلف می‌توانند آن را در خدمت خود بگیرند. تعلیق، معما، هیجان، التهاب و تعقیب‌وگریزی که در تجربه سرقت و دزدی وجود دارد، سویه‌هایی هستند که در بازنمایی یک موقعیت داستانی به‌شدت به کار می‌آیند به ویژه در فیلم‌های کمدی.

ازاین‌رو «لونه زنبور» بستر مناسبی را برای خلق کمدی استفاده کرده است اما به‌شدت در بهره‌گیری از این مؤلفه و ظرفیت ناتوان است. به نظر می‌رسد دغدغه فروش بالا و رکورد زنی در گیشه هدفی مهم‌تر از خود فیلم پیداکرده است و این روزها شاهد تولید انواع کمدی‌هایی هستیم که به زعم «بفروش بودن» در تولید محتوا و ساختار کم‌فروشی می‌کنند. مصالح داستانی بی‌رمق، فقدان منطق دراماتیک، شخصیت‌پردازی‌های تیپیکال و پرتناقض و کمدی را با شوخی اشتباه گرفتن ازجمله مهم‌ترین نقطه‌ضعف‌های «لونه زنبور» است. پس فیلم را می‌توان در حد فیلم‌های طنز تلویزیونی تعریف کرد که شاید بتواند لحظه‌هایی مخاطب را بخنداند اما درنهایت نه طنز کار، سروشکل منطقی دارد و نه قدرت و قوام لازم برای تداوم کمدی. بیش‌ترین سرمایه‌گذاری فیلم از حیث جذب مخاطب بر زوج پژمان جمشیدی و محسن کیایی بوده است که شاید برای اولین بار یک زوج کمدی را تجربه می‌کنند و حتی شاید از قابلیت یک زوج کمدی موفق هم برخوردار باشند اما هر دو در این فیلم تنها خودشان را تکرار کرده‌اند؛ تکراری که می‌تواند اعتبار کمیک بودن هر دو را کم کند. اگرچه کیایی در فیلم‌های قبلی‌اش نسبت به پارنتر خود حتی بهرام رادان برتری داشته است اما در اینجا گاهی تحت‌الشعاع بازی جمشیدی قرار می‌گیرد.

مشکل اساسی که سینمای کمدی ما ازجمله این فیلم دارد سوءتفاهمی است که بین کمدی و شوخی وجود دارد و مرز بین این دو در یک اثر نمایشی از هم تفکیک نمی‌شود. این عدم مرزبندی را می‌توان بین طنز و کمدی هم برقرار کرد که اولی مربوط به ادبیات است و دومی مربوط به سینما. در کنار این مشکل یک ضعف دیگر هم در سینمای کمدی ما وجود دارد و آن عدم اعتقاد به منطق داستانی در آثار کمدی است که همه چیز را با سویه فانتزی یا اغراق که در ذات کمدی وجود دارد محک می‌زند. در «لونه زنبور» مخاطب بیش از این‌که با کمدی موقعیت یا موقعیت‌های کمیک مواجه شود با یکسری شوخی‌های کلامی یا طنازی‌های فردی بازیگران مواجه می‌شود که شاید این قالب و ساختار به مذاق بسیاری از مخاطب که سینما را برای خندیدن انتخاب کرده‌اند خوش بیاید یا آمار فروش فیلم را بالا ببرد اما هیچ‌کدام دلیلی بر این نیست که با یک کمدی ناب روبه‌رو هستیم. برخی در تبلیغات مجازی خود این فیلم را کمدی سالم برای خانواده‌ها دانسته‌اند درحالی‌که اگر بر مبنای معیار همان‌ها به فیلم نگاه کنیم شوخی‌های اروتیک و زیر هجده سال هم کم ندارد. ضمن این‌که کمدی سالم بودن لزوماً به معنای فیلم خوب بودن نیست. همچنین شوخی‌های فیزیکی به عنوان چاشنی کار مورداستفاده قرارگرفته‌اند که بهره‌گیری از همه این عوامل و عناصر بیرونی خلأ متن و ضعف فیلم‌نامه را چه در قصه‌گویی و منطق روایی آن و چه در شخصیت‌پردازی‌ها پر کند.

 

برزو نیک‌نژاد تلاش کرده است تا از همه عناصر و مؤلفه‌هایی که در تولید یک اثر کمیک مورداستفاده قرار می‌گیرد بهره ببرد اما محصول کار ملغمه‌ای از شوخی‌ها و موقعیت‌هایی است که با منطق قصه چفت‌وبست نمی‌شود و انسجام هویتمندی ندارد. با این حالتم فیلم را می‌توان «دزد و پلیسی» دانست که بیش‌ترین حجم از بار کمیک قصه نیز در این بستر رخ می‌دهد. با این حال نیروی انتظامی می‌تواند معترض به این فیلم باشد و ساده‌انگاری که در ترسیم پلیس در فیلم می‌بینیم، بهانه این اعتراض. واقعیت این است که فیلم کمدی هم به‌اندازه فیلم‌های غیر کمیک به باورپذیری نیازمند است. صحنه‌های مربوط به تعقیب‌وگریز بین پلیس و سارقان در ساختمان نیمه‌کار یکی از اغراق‌شده‌ترین سکانس‌های فیلم است که حتی رئیس آن‌ها (با بازی هومن برق‌نورد) را فاقد هوش فردی و اجتماعی یک پلیس نشان می‌دهد. همچنین صحنه‌های مربوط به خود کلانتری و حضور دو شخصیت اصلی قصه به عنوان سرباز جعلی در آنجا. کندن زمینی که حالا بازداشتگاه شده یکی از بی‌منطق‌ترین صحنه‌های فیلم است که در داخل یک کلانتری کوچک هیچ سروصدایی ایجاد نمی‌شود و در عرض چند دقیقه همین زمین، هم کنده می‌شود و هم دوباره پر می‌شود بدون این‌که حتی کسی به آن شک کند یا سروصدایی ایجاد کند یا نشانه‌ای از آن باقی بماند. بسیاری از صحنه‌ها در یک تقطیع و برش ناگهانی به صحنه و حادثه بعدی پیوند می‌خورد و گویی نوعی فرار از منطق درام اتفاق می‌افتد. جالب این‌که با وجود تعدد پلان‌ها یا تنوع رخدادها و خرده داستان‌هایی که در فیلم وجود دارد باز هم نوعی یکنواختی و کندی در ریتم آن احساس می‌شود. به این موارد اضافه کنید شخصیت‌های بی شناسنامه را، به ویژه زن و مردی که به دنبال آن جعبهٔ دست پادشاه هستند. فیلم اطلاعات دقیقی درباره این‌که آن‌ها که هستند و اصلاً این جعبه طلا از کجا پیداشده است و دعوا بر سر آن از کجا شکل‌گرفته نمی‌دهد و گویی مخاطب ناگهان به درون فیلم پرتاب می‌شود و بی آن‌که خط‌وربط برخی آدم‌های قصه را بداند باید با خود موقعیت و قصه‌ای که در حال روایت است روبه‌رو شود و از شوخی‌های آن بخندد؛ شوخی‌های لحظه‌ای که دُز کمدی آن چندان هم بالا نیست.

«لونه زنبور» کاملاً کپی فیلم «سرقت بزرگ» محصول دهه پنجاه میلادی و سینمای انگلستان است و حتی بیش‌تر از آن کپی برابر اصل «آذرخشین» محصول ۱۹۹۹‌ هالیوود با بازی مارتین لورنس است که با موفقیت ایرانیزه هم نشده است. «لونه زنبور» به واسطه کمیک بودنش و حضور دو کمدین پرطرفدار این روزها، کیایی و جمشیدی، شاید در گیشه موفق‌تر از فیلم‌های قبلی نیک‌نژاد باشد اما نسبت به آن‌ها عقب‌گرد است هرچند که آن‌ها نیز فیلم‌های زیرمتوسطی بودند. اگرچه بار اصلی کمدی فیلم بر دوش کیایی و جمشیدی است اما توازن لازم بین شخصیت‌های قصه وجود ندارد و این موجب سنگینی کفه ترازو به سمت این دو نفر شده است که درنهایت از تعادل دراماتیک بین شخصیت‌ها می‌کاهد.

«لونه زنبور» فیلم سرگرم‌کننده‌ای است که مخاطبان را هم می‌خنداند اما نه در حد و سطحی که برخی آن را نمونه موفق یک کمدی خانوادگی-اجتماعی می‌دانند. به نظر می‌رسد که برزو نیک‌نژاد در تلویزیون موفق‌تر از سینماست، چه در فیلم‌نامه‌نویسی و چه در کارگردانی.

رضا صائمی، فیلم